به نظر دلگیر میآمد که به من نوشته بود "معنای خیلی چیزها ریخته شد".
همان بهتر که معنایی اگر هست ریخته شود، من با معنا داشتن، معنا یافتن، با بسطِ هر چیزی مشکل دارم. با هر معنایی که میانِ دو نفر، دو آدم، دو شخص، دو دهان شکل بگیرد مشکل دارم.
هر دهان، هر دایره، هر شکل از آدمی در مقابل ِِ دیگری یا کوچکتر است یا بزرگتر، یا میبلعد یا بلعیده میشود.
بهترین صورت همان است که معنایی اگر هست ریخته بشود، دو دهان، دو معنا، دو در به سوی بینهایتِ دو آدم هیچگاه بر هم منطبق نمیشوند. حتی اگر در هم فرو روند، با کشش و با جنون و با عاطفه هم فرو روند، حتی به یک میزان هم اگر فرو روند که از نظرم تنها یک تصور و توهم است، باز هم ممکن نیست.
خیالام راحت شدهاست اگر معنای چیز ها ریخته شده باشد.
تحملِ حالِ بدِ دیگران را ندارم دیگر. کریه میشوند به غایت در این زمان. من کَسانام را توی حالِ بدشان تنها میگذارم چون که تابِ دهانِ باز شدهشان را ندارم. ترسیده شدهام. و رهایشان میکنم.
خودم را هم رها میکنم، دلام نمی خواهد چشمشان به من بیفتد در وقت بدحالیام، خودم را مخفی میکنم. وقتِ تنهایی را موقعِ کراهت و کثافت نباید دچار کسی کرد.
درباره این سایت